ز چشمی اشک می ریزد، اگر آهسته آهسته

بدان در سینه می سوزد، جگر آهسته آهسته


تو هم چشمان خود گریان، دَمی با او که می ترسم

ز چشمانش زند بیرون، شرر آهسته آهسته


نپرسی زو چرا گرید، نپرسی او چرا سوزد

که چشمانت دهد از او، خبر آهسته آهسته


نگاهی کن نگاهش را، صدایی کن خدایش را

تو پیغامی به دلدارش، ببر آهسته آهسته


بگو زخمی کزو خورده، چو گلدانی به پژمرده

بگو زخمش دهد حالا، ثمر آهسته آهسته


بگو مذهب اگر داری، بگو مطلب اگر خواهی

بگو آید به بالینش، سحر آهسته آهسته


سحرها شور هر عاشق، رسد بر اوج خود آری

خداوندا کند او را، نظر آهسته آهسته


بدیدی چشم او را چون، رسیدی آرزو (میلاد)

رَوی حالا به تنهایی، سفر آهسته آهسته


(علی خودى آغمیونی)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها